ای یادگار فاطمه ، در کدامین دیر عبودیت به اعتکاف خواهی نشست ، تا بر جای جای آن بوسه زنم؟
دم دمای غروب است ،آفتاب رو به زوال می رود .همراه با صدای پرندگان که از بیرون به گوش می رسد ، امن یجیب معتکفان فضا را عطر آگین کرده است .عده ای دسته جمعی دعای توسل می خوانند.پیر زنی دسته های عینکش را جابه جا می کند و آرام آرام سوره ی یس می خواند.خانمی میانسال به دیوار تکیه داده و دانه های تسبیح را می شمارد و آرام آرام ذکر می گوید .
خادمان همه در تدارک افطارند . عده ای در گوشه ای آرمیده اند و فکر می کنند. هر کس سعی می کند از وقتش بهترین استفاده را بکند.
دلا در عاشقی ثابت قدم باش /که در این ره نباشد کار بی اجر
جوانی قامت راست می کند تا در این دقایق نمازی بگذارد. دیگری قطره های اشک آرام آرام بر صورتش می غلتد ، زیر لب زمزمه می کند : "یا وجیه عند الله اشفعی لنا عند الله" و دست ها را بالا میبرد تا چون شاخه ای بر کنگره ی کبریا دوست بیاویزد.
خداوندا به حق هشت و چارت / زما بگذر شتر دیدی ندیدی
و ناگهان صدای موذن به گوش می رسد و در مناره های مسجد می پیچد .
...خادمان سفره های افطار را پهن می کنند و همه مشغول می شوند.